آرزو ساداتآرزو سادات، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

آرزوی زندگی ما

اولین غذای کمکی

سلام عسلم اولین غذای کمکی شما که لعاب برنج بود تو سط مامان ملیح پخته شد . قرار ٣ تا قاشق بخوری که ماشاله مامان ملیح یه ١٠  ١٢ تایی قاشق داد تو هم کلی دوست داشتی اینم عکساش میخواستم تو ظرفهای چدن سیسمونیت درست کنم اما مامانی گفت که تو مس درست کنیم که خاصیت هم داشته باشه      اینجا بغل مامان ملیح در حال انتظاری تا غذا آماده بشه     در همون حالت غذا خوردن انگشت هم میخوردی                   اینجا هم بابایی داره بادگلوت و میگیره عشقم . نوش جونت امروز هم برات حریره درست کردم . راستی صبحانه هم س...
19 فروردين 1392

پنج ماهگیت مبارک

سلام جوجوی مامان دختر کوچولوی مامان دیروز ٥ ماهت تموم شد 5 ماهگیت مبااااااارک باورم نمیشه که مثل برق و باد 5 ماه از زمانی که تو وارد زندگی ما شدی گذشت 5 ماهی که لحظه لحظه اش برای ما پر از شادی و خاطره های تکرار نشدنی بود . هر کار جدیدی که تو می کردی زندگی ما رو پر کردی از شادی و شعف میدونم که خیلی زود دلم برای این روزها تنگ میشه دوست دارم دیرتر بگذره دوست دارم زمان رو نگه دارم تا از این دوران لذت بیشتری ببرم نمی دونی چه لذتی داره که وقتی تو از خواب بیدار میشی و من میام بالای سرت و میگم سلام مامان و تو سریع می خندی و دل من رو پر از شادی می کنی وقتایی که میام بغلت کنم و سریع شروع می کنی به دست و پا زدن و ذوق کردن عااااااااشق شیرخوردنتم...
19 فروردين 1392

اولین هایپر گردی

سلام عروسکم ٢٠ اسفند سال نود و یک اولین باری بود که ما و شما رفتیم فروشگاه هایپر استار و تو هم خیلی دختر  خانومی بودی و خوابونده بودیمت تو سبد خرید و از همه دلبری میکردی  اینم عکساش                    وقتی سبدمون پر پر شد یادمون رفت عکس بندازیم     ...
19 فروردين 1392

اولین هایپر گردی

سلام عروسکم ٢٠ اسفند سال نود و یک اولین باری بود که ما و شما رفتیم فروشگاه هایپر استار و تو هم خیلی دختر  خانومی بودی و خوابونده بودیمت تو سبد خرید و از همه دلبری میکردی  اینم عکساش ...
19 فروردين 1392

اولین مسافرت (بابلسر)

سلام عروسک بلاخره طلسم مسافرت شکسته شد و بعد از یک سل و اندی عازم شمال شدیم . این اولین مسافرت با شما بود که همراه عمو رامین و خاله شهلا و آرتین کوچولو که دوستامونن رفتیم. ...
11 فروردين 1392

اولین عید نوروز

سلام دختر کوچولوی مامان سال نوت مباااااااااارک امسال عید نوروز برای ما خییییییییییلی خاص بود چون خدا یه گل خوشگل به اسم آرزو در آغوشمون گذاشته و ما از این بابت هرچقدر هم خدا رو شکر کنیم کافی نیست. امسال موقع عید تو چهار و نیم ماهت بود. اینم عکس های تحویل سال   ...
11 فروردين 1392

اولین غلط زدن

بالاخره موفق شدی و بعد از تلاشهای بسیار آخرش تونستی امروز اولین غلت رو بزنی مامان ملیح گذاشتت رو تخت و غلط زدی دقیقا روزی که چهار ماهت کامل شد . کلی ذوق کرده بودیم.   از خیلی وقت قبل وقتی دمرت میذاشتیم راحت میتونستی غلت بزنی و برگردی اما امروز بعد از چندین روز تلاش بلاخره موفق شدی از پشت خوابیدن به حالت دمر غلت بزنی خییییییییلی بامزه شده بودی چون یه دستت گیر کرده بود زیرت. متأسفانه نتونستم ازت عکس بگیرم چون سریع دوباره برگشتی ...
11 فروردين 1392

واکسن چهار ماهگی

سلام ارزوی من شنبه نوزدهم اسفند . با کلی درد با مامان ملیح رفتیم و واکسن تو رو زدیم خدا رر شکر زود اروم شدی و دختر خوبی بودی.  همون خانوم مهربون همیشگی بود و خدا رو شکر شلوغ نبود   تو خوابت برده بود تو ماشین قطره فلج رو که بهت داد بیدار شدی و شروع کردی به گریه کردن اما واکس سه گانه رو که زد دیگه خیییییییلی گریه ات شدید شد نفست بالا نمیومد و صورتت خیس اشک شده بود دلم داشت برات کباب میشد سریع بعدش بغلت کردم و بعدشم آماده ات کردیم و رفتیم تو ماشین چون صبح زود بیدار شده بودی سریع تو ماشین خوابت برد و خونه هم که اومدیم 2 ساعتی رو خوابیدی اما مثل دفعه قبل با گریه بیدار شدی سریع برات کمپرس سرد گذاشتم تا دردت رو آروم کنه مثل...
11 فروردين 1392